شهدای مهدی شهر

ساخت وبلاگ
عملیات والفجر 3 تمام شده بود، قبل از ورودی شهر مهران در بالای یکی از تپه ها سنگر ما بود و من با علی بختیاری نشسته بودیم که صدایی شنیدیم که می گفت :کسی به طرف ما می آید . علی داد زد شلیک نکنید زنده اونو بگیریم . ولی با این حال شلیک شد و سرباز عراقی فرار کرد و علی از سنگر بیرون پرید و دنبال عراقی رفت تا نزدیکی غروب خبری از علی نبود که بالاخره مجددا صدایی آمد که می گفت: یکی داره به طرف ما می آد. به بچه ها اعلام کردیم که چنانچه علی باشه به طرف شلیک نکنند.وقتی به ما رسید دیدم که یک گونی بزرگ در کولش هست با شوخی به من گفت بیا این را از من بگیر که خیلی سنیگن است. از او گرفتم داخل گونی نگاه کردم دیدم که کنسرو تن ماهی است . گفتم کجا بودی ؟ با لحنی آرام گفت: نتونستم اون عراقی را بگیرم و به بچه ها کادو بدم گفتم دست خالی پیش شما نیام لذا داخل یکی از سنگرهای عراقی رفتم و این کنسروها را برای شما آوردم !( به نقل از حسین کسایی نژاد)نام : علی نام خانوادگی : بختیارینام پدر : جبارشغل : کارگرتاریخ تولد : 3/4/1342سن : 23 سالمحل شهادت : شلمچهتاریخ شهادت : 26/10/65عملیات کربلای 5برچسب‌ها: علی بختیاری شهدای مهدی شهر...
ما را در سایت شهدای مهدی شهر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shohadaymahdishahro بازدید : 58 تاريخ : پنجشنبه 24 فروردين 1402 ساعت: 19:53